فرصت
وقت مناسب برای کاری, پروای کار, مجال, نوبت.
(اسم) 1- وقت مناسب برای انجام دادن کاری. 2- مجال وقت. 3- مساعدت روزگار. جمع: فرص. یا فرصت بودن کسی را. وقت مناسب دست دادن.
تنگ فرصت
کم فرصت. ابن الوقت.
فرصت داشتن
(مصدر) وقت مناسب داشتن برای اجرای کاری.
فرصت دانستن
(مصدر) غنیمت شمردن : مجال عیش فرصت دان به فیروزی و بهروزی (حافظ 317)
فرصت کردن
(مصدر) 1- وقت مناسب حاصل کردن یا فرصت نمی کنم سرم را بخارانم. ابدا وقت ندارم 2- از کار فارغ شدن.
فرصت یافتن
(مصدر) 1- موقع مناسب برای اجرای کاری یافتن. 2 - دست یافتن.
کم فرصت
(صفت) آنچه که مدتی اندک فرصت دارد : نگردد تا تلف عمر عزیزت | حساب وقت کم فرصت نگهدار.
فرصت جو ی
آن که مترصد وقت و منتظر فرصت باشد.
واژه نامه farsilookup.com